شعر ولادت امام حسن (ع)

تمثال

دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم

بر دوش گران باری یک سالکشیدم

در گوشه تنهایی خود غرقشدم من

از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم

با دست قلم حرف دل خویشنوشتم

بر صحنه پریشانی احوال کشیدم

سجاده توبه به خدا بازنمودم

تسبیح کنان نیمه شب بال کشیدم

تا وقت سحر باد روی دوش, مرا برد

تا روی گناهان خط ابطال کشیدم

آنگاه خدا داد به دستم قلمش را

فرمود بکش کعبه آمال کشیدم

وقتی به خودم آمدم وچشم گشودم

دیدم ز گل فاطمه تمثال کشیدم

آنگاه شنیدم که ندا داد منادی

بر من که به کنج لب اوخال کشیدم

هرگز مده از دست خوداین یاس چمن را

در قاب دلت حفظ نما نا محسن را

او را غزل عشق خداوندسروده

تنها نه که یک بند کهصد بند سروده

از لعل نمک ریز چنانریخت نمک را

دریا به هوای نمکش چندسروده

یوسف شده مجنون رخ یوسف زهرا

شب تا به سحر اوست کهیک بند سروده

لالایی زهرا که به گوش حسنش خواند

شعری است که بابا به برفرزند سروده

از ماه رخش ماه به وجدآمده یک بیت

آنگونه که این خلق بدانند سروده

این اسم که گویندبرازنده من نیست

چون ماه به غیر مهرخسار حسن نیست

او روح کرم باشد وبرهان کریم است

از سوی خدا آمده قرآن کریم است

او نسخه اصلی کرم هست وکرامت

برداشته از گوشه همیانکریم است

روزی فقط از دست حسن رزق بگیرد

هر سفره که گسترده شود خوان کریم

هرگز نشود رازق مخلوق سلیمان

این کار خداوند به دستان کریم است

عمریست اجابت چکد ازسقف دعایش

دریای شفا یک نم باران کریم است

هر چند که همسفره بزم فقرا بود

از روز ازل در کرم انگشت نما بود

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا