به اذن حضرت مولا
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جورشد کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه ازبرادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه می کوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همه جا روضه شما بر پاست
تمام عالم آدم شده اند مضطر تو
اگر کویر ترک روی هر ترک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همه جا
شد است در دل من روضه خوان اکبر تو
طلوع , بردن بالای طفل شش ماهه است
غروب , خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
شب عروسی هر کس به سینه میکوبم
برای حجله قاسم گل برادر تو
من از خرابه شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود زتن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
موسی علیمرادی