نسیمِ باد صبا
مسیر شهر مدینه ستاره باران بود
و کوچه کوچهی این راه، ریسه بندان بود
مُقَّربان الهی به صف شده بودند
هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود
سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر
ملک به شکل بشر آمد و غزلخوان بود
چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی
و هرچه قدر بخواهی گدا فراوان بود
حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت
در انتهای همین کوچهها پریشان بود
بشارت از در و دیوار کوچه میبارید
ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود
جنون به حَدِ خودش میرسید هر لحظه
بشیر آمده و دست به گریبان بود
فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون
زمان زمانِ رسیدن، ملک گلافشان بود
نفس به سینه گرفت و، صدا نمیآمد
فقط طنینِ صدا، آیههای قرآن بود
ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که
حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود
نسیمِ باد صبا میوزید نیمهی شب
مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود
تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت
که مور دور و برِ خانهی سلیمان بود
از این طرف همه میخانهها شده آباد
از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود
سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند
عبورِ خانهی وحیٍ خدا گلستان بود
پیمبران الهی جلوس میکردند
طبیب میرسد از راه، وقت درمان بود
فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد
خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟
خبر رسید که آمد امامِ یازدهم
زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود
رسید و روشنی آورد با قدمهایش
و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود
به یمن مقدم مولود خانهی زهرا
امامِ هادی علیه السلام، خندان بود
نگاهِ فاطمه در چهرهاش هویدا شد
برای اهل نظر این عقیده آسان بود
کشید پرده به رویش ستارهی زهره
ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود
کسی رسیده که حاتم گدای او بود و
همیشه سفرهی او پهن و از کریمان بود
کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی
به فکر سفرهی خالیِ مستمندان بود
کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود
خلاصه خانهی او مجمعِ محبان بود
رضا باقریان