شعر شهادت امام باقر (ع)
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ز کودکی خودش تا خودِ همین حالا
همیشه منتظر مردِ آب آور بود
تمام غصه اش این بود که گلوش چرا
بزرگ تر ز گلوی علی اصغر بود؟
تو یک طرف همه ی علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّه ها برابر بود؟؟؟
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هر چه که بود از یزید بهتر بود!!!
مهدی رحیمی
من باخون خود وضوی اهل ولاکردم
من ازکودکی با اهل بیت عهد وفاکردم
ازمیخانه ی علی یک پیمانه می خورده ام
من ازخانه ی زهرانشان خدمت گرفته ام
من باخون خود وضوی اهل ولاکردم
من ازکودکی با اهل بیت عهد وفاکردم
ازمیخانه ی علی یک پیمانه می خورده ام
من ازخانه ی زهرانشان خدمت گرفته ام