هرچند بی تودیدم , دوران پیریم را
ازیاد بردماما , باتو اسیریم را
چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اشرا
واکن که سیربینی,سیمای پیریم را
ازهرطرف که رفتم,زخمی به صورتم خورد
ای وای اگرببین یپای کویریم را
باتارتازیانه,با پود کنبهنی ها
بر پیکرم تنیدند,فرش حصیریم را
من راببخش اگرکه,لکنت زبان گرفتم
بابا شکسته دستی,دندان شیریم را
حسن لطفی