ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل
وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل
ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل
ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل
وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل
ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل
شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل
کسی که خندهاش آئینهی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل
قلب رو به قبلهام را کرد احیا پرچمت
ای نفسهایم بقربان مسیحا پرچمت
هر محرم با هزاران شوق بر تن کردهام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت
بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود
باز هم مولایمان راهی زندان می شود
آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود
آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود
الا انسیهالحورا! الا خیرالنسا! زهرا
بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا!
نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی
تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا!
جز من کسی اینگونه با ماتم قرین نیست
در ناکجا آباد غم تنها ترین نیست
پرورده ی صبر امـیـرالـمـومـنـیـنـم
کز غم مرا هرگز نشانی بر جبین نیست
بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید
“سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد
قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهومجدیدی از ادب روی زمین باشد
با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت
بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت
در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر …
در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر داشت
او کز حیا خجالت هر مرد می کشید
پیش مغیره روی زمین درد می کشید
قنفذ رسید و فاطمه با بازوی کبود
چادر ز زیر چکمه نامرد می کشید
آئینه دار کوچک مادر صبور باش
ای داغدار حادثه ی در صبور باش
اینجا که نیست حیدر غمدیده گریه کن
اما کنار ساقی کوثر صبور باش
عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگترین واژه درجهان من است
اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است