شعر شهادت امام هفتم

هوای دعا

عبد خوب خدا، خدای دعا

قبلهء هفتمی برای دعا

ای نماز مصور عالم

جلوهء بعدِ ربنای دعا

نور خورشید

چند سالیست نور خورشید از
نور سیمای تو شده محروم
ای اسیر بلای قعر سجون
السلامُ عَلیکَ یا مَظلوم

مسیر روضه

تنت وقتی که در تشییع با در ربط پیدا کرد
مسیر روضه از اول به مادر ربط پیدا کرد

تو را برروی تخته پاره ای تشییع کردند و
به نوعی روضه با تابوت کوثر ربط پیدا کرد

یا مظلوم

خدا بر پا کند در عالمِ بالا عزایت را
ندارد کوه تابِ بردباریِ بلایت را

تورا محصور کردند و نداستند در سجده
ملک می دید در عرشِ الهی رد پایت را

آقای من

دوباره چنگ زدم دامن خراسان را
به کاظمین رساندم صدای لرزان را

برای حاجت کوچک نمی روم آن جا
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را

غریب آقام

بین هجومی از خفقان در سیاه چال
پیچیده باز صوت اذان در سیاه چال

درپشت ابر کینه ی ظلمت پرستها
خورشید کرده چهره نهان درسیاه چال

شکسته ساقه ی او

دخیل بسته فلک بر ضریح زنجیرش
نماز گریه کند با نوای تکبیرش

شکسته ساقه ی او آیه ای مقطعه بود
که هیچ سوره نیاورد ، تاب تفسیرش

يا باب الحوائج

پيش او وقت گدائي صحبت از سوگند نيست
چندمين بار است،يا…،نه صبحتي از چند نيست

ذكر يا باب الحوائج،جان گرفت از جود او
بشر حافي بي سبب با ذكر او خرسند نيست

آمد به لبش جان

آمد به لبش جان و شبش را سحری نیست
جز مرگ به لب هاش دعای دگری نیست

بر دوست و دشمن همه آن خیر رسانده
شایسته ی این مرد خدا خونجگری نیست

قفس را مگشایید

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته ی امّید ثمری نیست

آه من

همین که آه من از قلب محزون می شود پیدا
چنان بغض گلو با اشک ، افزون می شود پیدا

دلم تا یاد آن داغ جگر سوز تو می افتد
برای مرثیه هر بار مضمون می شود پیدا

یابن الزهرا(س)

تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است

جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است

دکمه بازگشت به بالا