شعر شهادت امام كاظم (ع)

یا موسی ابن جعفر(ع)

بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود
باز هم مولایمان راهی زندان می شود

آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود
آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود

روزه دار روز ها و روضه دار شب به شب
جای جای صورت او جای باران می شود

ما گدایان را دعا کرده سر سجاده اش
درد نوکرها به لطف اوست، درمان می شود

حاجتش را بی برو برگرد می گیرد گدا
در حریم کاظمین او که مهمان می شود

بر در این خانه حتی انبیا جاروکشند
حضرت موسی درِ این خانه دربان می شود

واژه واژه حرف هایش چون چراغِ روشن است
بُشرحافی با کلامش اهل ایمان می شود

آن زن رقاصه آمد پیش او قدیسه شد
با نگاه لطف او کافِر مسلمان می شود

سِندیِ شاهِک چقدر آقای ما را زجر داد
ناله ی “خلصنی یا ربَ”ش دو چندان می شود

ساق پایش خرد شد در قعر این زندان تنگ
روزهای آخری رنجور و نالان می شود

عاقبت زهر خودش را ریخت زهر لعنتی!
حال آقا روز آخر چه پریشان می شود

روی یک تخته تنش افتاده، اما باز شکر
لااقل دارد لباس، این غُصه جبران می شود

کربلا اما تنی در قتلگاه افتاده بود
غرق تیر و نیزه و زخمی و عریان می شود

 علی میرحیدری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا