شعر عيد غدير خم

طاق محراب

تشنه‌کامی که لبِ او رَبَّنا برداشته
آب را از چشمه‌سار مرتضی برداشته

از وضوی او حیات جاودانه می چکد
خضر از مَسحِ علی آب بقا برداشته

زحمت خَلقِ تشیُّع را خودش گردن گرفت
بار ما را حیدر از دوش خدا برداشته

کعبه را بی پرده ی مشکی تصور کرده اند
تا علی از شانه های خود عبا‌ برداشته

از زمانی که علی حِین قنوتش اخم کرد
طاق محراب مساجد انحنا برداشته

کار دست قابض الارواح داده وقت جنگ
ذوالفقارش را به قصد حمله تا برداشته

وصله‌پینه فوت و فنِّ کیمیای حیدر است
بارها فضّه ز نعلینش طلا برداشته

روز محشر دست حسرت بر سر خود می زند
هرکه دست از حُبِّ آل مرتضی برداشته

آمده که شیعه ی حیدر،شفیعش فاطمه است
این مُسَبب شد که من را هم هوا برداشته

می توان بر شکِّ قلبش با یقین خرده گرفت
زائری که در نجف قبله‌نما برداشته؟!

در حریمش شاعران سرگرم مضمون یابی اند
جای جای صحن او را محتوا برداشته

گنبد و گلدسته را انسان تجسم می کنم…
گوئیا ایوان‌طلا دست دُعا برداشته

اذن دیدار پسر را هم پدر امضا کند
در “نجف” زائر براتِ “کربلا” برداشته
▪️
▪️
آن کفن های بهشتی سهم فرزندش نشد
پس برای خود حسینش بوریا برداشته

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا