شعر گودال قتلگاه

واویلا

راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند
سر را جدا نموده و تن را گذاشتند

آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت
جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟

نزدیک عصر بود که زینب اسیر شد
نزدیک عصر بود تو را جا گذاشتند

رفتند و پیکری که به خون شد خضاب را
بر روی خاک در دل صحرا گذاشتند

بخشیدی از کرامت خود هرچه داشتی
یک بوریا برای تو آن ها گذاشتند

قبل از تنور خولی و آن شاخه ی درخت
راس تو را درون کلیسا گذاشتند

تا خون کنند قلب رباب حزینه را
گهواره را برای تماشا گذاشتند

در گوشه ی خرابه همه هستی تورا
سیلی زدند و بی کس و تنها ،گذاشتند

علی اصغر یزدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا