شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

حالی که داری حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست

ای ليلة القدری که عمرت ليلة القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست

با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد
یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست

من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم
که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست

یک پلک تو‌ از ضربه ی سیلی ورم کرده
اندازه‌ی چشمان تو با هم برابر نیست

حوریه با برگ گلی مجروح میگردد
اصلا نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست

در را شکستند و به پهلوی تو کوبیدند
باور کنم اینها تقاص فتح خیبر نیست؟

اصلا چه بهتر فضه را آنجا صدا کردی
مسمار از سينه كشيدن كار حيدر نيست

یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه
دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست

سهم حسینت پیرُهن ، پس سهم زینب چه؟
در یادگاری‌های تو یک تکه معجر نیست؟

گروه یا مظلوم

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا