دم آخر کنار دلبر آمد

دم آخر کنار دلبر آمد
زنی قامت شکسته، مادر آمد

نگو این مرثیه روز دهم بود
بگو با گریه صبح محشر آمد

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت

به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت

خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ

حیدر رسیده بود ، پیمبر رسیده بود
همراه این دو ، سوره ی کوثر رسیده بود

خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ
آن لحظه ای رسید که لشکر رسیده بود

تکیه زد تا که شاه بر نیزه

تکیه زد تا که شاه بر نیزه
بدنش ماند و چند سر نیزه

هر چه ارباب بی رمق تر شد
از سنان خورد بیشتر نیزه

در غم و کرب و بلا، داغ جگرگوشه ها
هیچ ندارد کسی، بهره به قدر حسین (ع)

عمه ی سادات را، بین که چه سنخیّتی است
داغ به داغ اخا، صبر به صبر حسین (ع)

یا رضیع الحسین(ع)

عطش سخت و علی طفل و مقابل لشگر خونریز
بعید است اینچنین اصغر به خیمه باز برگردد

رخش زرد و لبش خشک و سرش بر دست افتاده
تمنا میکنم آبی لب این طفل تَر گردد

یا رضیع الحسین(ع)

قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند

قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند

جانم زینب(س)

دلخون تر از تو گرچه در این روزگار نیست
کوهی بسان آنچه تویی استوار نیست

وقتی که نیستی به کنار برادرت
انگار در کنار علی ذوالفقار نیست

غلام زینبم

من اگر گویم به اربابم غلام زینبم
حُر که نه عابس که نه خاک خیام زینبم

ذره ای هستم معلق در مدار قافله
حافظ مدح و ثنا و احترام زینبم

داریم می میریم از این سر به زیری

داریم می میریم از این سر به زیری
برامون اذن میدون و می گیری؟
می ذاریم جون کف دست تا نبینیم
تو جمعیت با دست بسته میری

چه داغی رو دل مادر گذاشتی

چه داغی رو دل مادر گذاشتی
با رفتن تو دل من غصه کاشتی
شنیدم که سه شعبه دندونه داشت
عزیزم تو ولی دندون نداشتی

یا قاسم ابن الحسن(ع)

نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود

این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود

دکمه بازگشت به بالا