زینب زینب

تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد
سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد

تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید
و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد

امیر دل

سری درآسمانِ هفت وپایی درزمین دارد
علی دست نوازش بر سر دنیا و دین دارد

هزار و چند سالِ نوح، یا ملک سلیمانی
امیر دل نیازی نه به آن و نه به این دارد

عاشق آنست که شب تا به سحر می سوزد
فارغ از گفتن اما و اگر می سوزد
بهر خالص شدنش همچو شرر می سوزد
این چنین از قِبَلِ یار جگر می سوزد

ها علی بشر کیف بشر

ترک کعبه به معنای همان لبخند است
هر که نزدیک علی بود دلش در بند است

چشم در چشم غزل‌ها به علی رو کردم
شعر در وصف علی مصرع و بیتش قند است

مهر علی(ع)

مردی که بود ارض و سما زیر پرچمش،
از کودکی ملائکه بودند همدمش،
هر شب می آمدند به پابوس مقدمش،
تنها همیشه چاه خبر داشت از غمش!

اى بلند اختر

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى

ای بر مدارِ عشقِ علی، رُکنِ استوار
ای بر سرِ تو سایه ی خورشیدِ روزگار

ای اُمِّ فضل و اُمِّ فداکاری و ادب
مستوره ای و گنجِ نهان می شوی شمار

یا علی

باده ای ناب تو از زلفِ پریشان داری
بی سبب نیست دگر این همه خواهان داری
رأسِ عشّاقِ فدایی تو به دامان داری
مثل من عبد گرفتار هزاران داری

بیقرارم

بیقرارم در نظرها سوختم
هر دم از دست خبرها سوختم
خسته ام، ام البنینم، مادرم
هر شب از یاد پسرها سوختم

روضه ی دلواپسی

قربان بانویی که ذات اقدسی دارد
دامان سبزش تار و پودِ اطلسی دارد
سجاده اش عطر نماز بی کسی دارد
در سینه صدها روضه ی دلواپسی دارد

مظلوم علی

مردم دگر جواب سلامم نمیدهند
از همسرت مگیر حجاب و سلام کن

اين روزها زبان دل بوتراب شد
اي مستجاب خانهء حيدر قيام كن

حسین ساکی

رفتی و از غمِ تو

رفتی و از غمِ تو دلِ مرتضی شکست
رُکنی که بود محور اهل کسا شکست

آیینـه ای که محوِ تجلی ذات بود،
نوری که بود روشن از او ماسوا شکست

دکمه بازگشت به بالا