خشم و آشوب و شراره است سراپا آتش
چه بلاها که نیاورده سر ما آتش
ناگهان می دَرد اندوخته عمر تو را
سنگدل، سرکش و بی رحم همانا آتش
خشم و آشوب و شراره است سراپا آتش
چه بلاها که نیاورده سر ما آتش
ناگهان می دَرد اندوخته عمر تو را
سنگدل، سرکش و بی رحم همانا آتش
پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من
پیکرت بدجور پیچیده بهم بانوی من
این کبودی ها..توانم را ربوده فاطمه
تار می بینم تنت را..محترم بانوی من
تو بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم
چشم وا کردم و دیدم که شدم سینه زنت
همه ی عالم و آدم به فدای حسنت
می چکد نام دل آرای علی از سخنت
سپر حیدر کرار شده جان و تنت
چنان در سجده هایش استقامت می کند زهرا
سر سجاده تدریس عبادت می کند زهرا
تبسم می کند حیدر همین که گوشه ی خانه
برای زینبش قرآن تلاوت می کند زهرا
غم میوزید شادیِ ما مختصر کُنَد
شب میرسید کامِ مرا تلخ تر کُنَد
کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کُنَد
غم که آوار میشود اِی وای
درد بسیار میشود اِی وای
خواب دُشوار میشود اِی وای
سُرفه خونبار میشود اِی وای
آشنا بوديم هر دو با فضاي يكدگر
بوده ايم از قبل خلقت مبتلاي يكدگر
من شدم منصوره ي تو،تو شدي منصور من
هر دو تا بوديم يار با وفاي يكدگر
شَه بانوی حجاز فدای جلالتت
درحیرت اند اهل سَما ازنِجابتت
حِین صَباح از همه جا میرسد به گوش
بانو سلام خِیل بشر سوی ساحتت
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطهی “فا” علی و نقطهی “با “فاطمه است
کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
ای تاجدار و رهبرِ افلاکیان علی
خانه نشین ز جاهلیِ خاکیان علی
ای آیه آیه مُصحفِ حق در ثنای تو
جان نذر کرده سوره ی کوثر به پای تو
به خدا علت ایجاد دو عالم زهراست
پاره ی پیکر پیغمبر خاتم زهراست
بهترین مایه ی آرامش جانِ مولا
شادی قلب نبیُّ الَه اعظم زهراست