عمو عباس

خواستم مشک به دستت برسانم که نشد
یا که آبی به لبت حیف بجانم که نشد

بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند
سعی کردم نشود خیس لبانم که نشد

یا قمرالعشیره

چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ باب‌الحوائجِ ماشد
به گِره‌های کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنی‌ها شد
دم سینه زنی آب آمد

علی اکبرم

بِهَم آنقدر می‌آمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو

علی اصغرم

آنقدر تب کرده‌ای که آفتاب آتش گرفت
آنقدر لب تشنه‌ای جانم  که آب آتش گرفت

کاش می‌شد هرچه بود و این قُماط” اینجا نبود
شرمگینم کاش می‌شد که فرات اینجا نبود

برگرد

مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچه‌هایم را ندارد

نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا

با محرم تو نفَس می‌زنم

غمخوارِ کربلا غم عالم نمی‌خورد
دنیایِ بی حسین به دردم نمی‌خورد

هرکس که خورد نان تو جایی نمی‌رود
هرکس که خورد داغِ تو را غم نمی‌خورد

ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل

کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل

برای او

چگونه او جگر تفته روبراه کند

توانِ آه ندارد که آه آه کند

نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود

نشد که خیزد و دیوار تکیه‌گاه کند

یا صادق آل محمد

از رویِ دیوار ، از دور و برِ او ریختند
نیمه شب با ریسمانی بر سر او ریختند

کاش در آن نیمه‌شب زهرا نمی‌دیدش چه شد
بر سرِ او در قنوتِ آخرِ او ریختند

خدا عاشقم کرد

مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند
مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند

خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند

شُکرِ حق

اگر جاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم
صدای غدیرم
برای علی‌ام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم

نسیم رحمت

مثل شکوفه رایحه‌ای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت

چون روز چشمه‌ی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود

دکمه بازگشت به بالا