شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

غماهنگی گرفته مادر تو

الهی کاش چشمم تر نمی‌شد
و این گهواره بی اصغر نمی‌شد
خوشم با یادگاری‌هات ای کاش
که زخم ناخنت بهتر نمی‌شد

غماهنگی گرفته مادر تو
زِ خون رنگی گرفته مادر تو
از آن دَم که نفس در سینه‌ات سوخت
نفس تنگی گرفته مادرِ تو

جهان را خنده‌ات می‌ساخت مادر
تو را بالا که می‌انداخت مادر
چه آمد بر سرت در این چهل روز
که روی نِی تو را نشناخت مادر

غم تو درد من داغ حرم داشت
پدر بعدِ برادر پشت خم داشت
یکی از شعبه‌هایش بر دلش رفت
سه‌شعبه کاشکی یک شعبه کم داشت

تو را زد حرمله یک خیمه پاشید
تو را زد بعد از آن هم آب نوشید
فقط بر پوستی بند است این سر
گلویت را سه‌شعبه بد تراشید

پدر را با پسر با هم چرا زد
به روی سینه زخمی بی هوا زد
نشان بگذاشت …. آمد بینِ گودال
دقیقا روی آن یک نیزه را زد

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا