شعر شهادت حضرت عباس (ع)

جان سن قربان

واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل

آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان

ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این

می‌گفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
می‌گفت به من آذری ایماندی ابالفضل

این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش

ای جان همه خوش قد و بالایی‌ات آقا
بر روی سرم سایه‌ی آقایی‌ات آقا

خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایه‌ی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب

اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش

شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد

برخیز که سوزِ عطش و ضجه‌ی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است

دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربه‌ی سنگین علم ریختنت را

آنقدر زمین ریخته‌ای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس

ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید

این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد

بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا