((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1
هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد
پدرشکوهی پر از صبر و شکیبایی بود
به پدراین گل معصوم همانند نشد
((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1
هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد
پدرشکوهی پر از صبر و شکیبایی بود
به پدراین گل معصوم همانند نشد
اذنم بده, سخت بی قرارم عمه
دیگر به عموجان بسپارم عمه
یک عمر نمی توان جگر سوخته بود؛
من مثل پدر صبر ندارم عمه
مجید هادوی
دستم اگر رهــــا بکنی یار مـــــــــی شوم
در قتلگــــــــــاه یاور دلدار مـــی شـــوم
دشمن نشسته عمه, روی پیکــــر عمــــو
رخست اگر دهی سپر یار مـــی شــوم
پابرهنه شد به میدان رد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست پس نبر دیگر
تیغ زیر گلوت رسیدم من
در سر شطرح معما می کرد
با دل عمه مدارا می کرد
فکر آن بود که می شد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد