شعر شهادت حضرت زينب (س)

کوفه رفتن

کوفه رفتن به خدا, حال دگر می خواهد

زینبت, کسب اجازه به سفر می خواهد

چاره ای نیست وَ باید بروم ای گل من

خواهرت می رود و سایه سر می خواهد

در اسارت ,غل و زنجیر بسی بسیار است

دیدن شمس جمالت,چه خطر می خواهد

خیزران هست تو را منتظر ای خون خدا

دشمن پست شما, جایزه سر می خواهد

وسط مجلس پُر لهو و شرابش ,نامرد

به کنیزی ز یتیم تو, نظر می خواهد!

ناله و اشک شده قوت شب دخترکان

یک سه سااله ز فراق تو,پدر می خواهد

سیلی و صورت ناموس خدا, یا الله

در حرم, طفل یتیم تو, سپر می خواهد

در مسیری که جسارت به حرم بسیار است

همسفر با سرتان, خونِ جگر می خواهد

کشته اشک شدی و سندش دست شماست

ماتمت تا به ابد, گریه ثمر می خواهد

یا قتیل العبرة , ذکر شما هست شفا

بردن نام شما, دیده تر می خواهد


محمدمهدی عبدالهی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫5 دیدگاه ها

  1. غم و درد و بلا کوچه به کوچه

    تب و اشک و عزا کوچه به کوچه

    میان کوفه گرداندند سر را

    به روی نیزه ها کوچه به کوچه

    خروش ناله در عرش است برپا

    قیامت می شود از اشک زهرا

    سری را خولی آورده به کوفه

    تنی مانده رها بر خاک صحرا

    دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت

    شبیه چشم هایی شعله ور سوخت

    به پای حنجری آتش گرفته

    تنورخولی آن شب تا سحر سوخت

    یوسف رحیمی

  2. مصیبت، طاقتش را سر می آورد

    که با خود یک دل پرپر می آورد

    از آن تن های غرق خون! بمیرم

    هزاران تیر باید در می آورد

    تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

    نه غسل و نه کفن در خون رها بود

    بگو ای زینت دوش پیمبر

    کجا شایسته ي تو بوریا بود؟

    چه باید کرد با این خون جاری

    تن خورشید و صدها زخم کاری

    به روی خاک گفتم صورتت را …

    الهی من بمیرم سر نداری

    یوسف رحیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا