شعر مدح و مناجات

حضرت سقا

وقت آنست که این بار قلم بردارم
محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم
بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم
پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم

سقای دشت کربلا

نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست سرزده یک آفتاب از دستش

براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش

یا ابالفضل(ع)

هر که شد مأنوس با تو با ارادت می شود
هرکسی خاک درت شد با لیاقت می شود

خانه ای که روضه ات را داشت شد بیت الکرم
معبد عشق است هر جا از تو صحبت می شود

دریا دل ابوفاضل

شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل

کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل

آقای من

معصیت چید پر و بال دعاهای مرا
حب دنیاست که زنجیر شده پای مرا

هر زمان در صف خواهان تو غائب بودم
لطف کردی و ندادی به کسی جای مرا

نوری دیگر

آمد از راه علّیِ دگری مثلِ علی
گوهرِ نازتر از هر گُهَری مثلِ علی

نوری از حضرت ارباب نمایان شده است
به گُمانم که رسیده قمری مثلِ علی

عشق حسین(ع)

در تمام عمر دنبال نگاه دلبرم
با همین امید دائم در هوایش می پرم

هر زمانی صاحب خانه عتابم میکند
می‌فرستد در پی ام می‌داند این دور و برم

مادر مهر

محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است

اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است

فخر کائنات

نور خورشید دربساطش بود
این یکی ازتجلیاتش بود

مهربانی بی مثالش از
مادری بودن صفاتش بود

وصله های عبایت

نخواست تا که پرستش شوی، فضائلِ تو
میانِ سینه‌ی شخصِ رسول مستوراند

به غیرِ ذات، همه… هرچه بوده از آغاز
به پای بوسیِ دستِ دعات ماموراند

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟

بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟

یا صاحب الزمان(عج)

سرگرم دنیا ماندم و ، از یاد تو غافل شدم
کارم شده معصیت و ، در بندگی کاهل شدم

در حق تو بد کرده ام ، بد عهدی من را ببخش
جای رفاقت با شما ، با هر کسی همدل شدم

دکمه بازگشت به بالا