شعر شهادت امام سجاد (ع)

واویلا

نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم

یا مظلوم

من باعث این دیده ی تر را نمی‌بخشم
این داغ سنگین مکرر را نمی‌بخشم
من نیزه و شمشیر و خنجر را نمی‌بخشم
زجر و سنان و شمر را دیگر نمی‌بخشم

یا سید الساجدین(ع)

غمش هم مثل اشکش بی حسابه
جلو روش آب اگه باشه عذابه
چهل ساله میگه الشام الشام
هنوزم فکر اون بزم شرابه

اندوه و ماتم

یک عمر با اندوه و ماتم زندگی کردی
در بزم اشک و روضه و غم زندگی کردی

جریان به جریان زمزمه کردی شهادت را
باران به باران مثل زمزم زندگی کردی

آقای من

غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است

این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست

یا سید الساجدین

تمام عمر یادت کرده‌ام با هر دعا حتی
تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی

پس از تو روضه‌های هفتگی نه لحظه‌ای دارم
پس از تو گریه‌ام در جمع‌ها در انزوا حتی

آقای من

تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد

کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد

با گریه عجین بود

تمام عمر با گریه عجین بود
تمام عمر هر لحظه حزین بود
سلاحش گریه بوده در نبردی
که در راه دفاع از جانِ دین بود
سبک تر از فرشته بال می زد

یا علی ابن الحسین(ع)

پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم

خطبه خواندی

تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!

یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر…
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند

یا سید الساجدین(ع)

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده

پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده

چشم‌ترش

خون‌ می خورد چشم‌ترش خونبار می بیند
او زندگی را چشم تر بر یار می بیند

انگار یاد تشنگی شاه افتاده
دارد همه دور و برش را تار می بیند

دکمه بازگشت به بالا