بر روی شاه تشنه چو بستند آب را
در سینه حس نمود غم بیحساب را
تفسیر کرد کشته ی در خون خضاب
یعنی به تشنگان حرم این خطاب را
امام حسين (ع) – شعر شب عاشورا
بغلم کن که دل مضطر من آشوب است
من اگر سر بدهم قبل تو حالم خوب است
بس کن اینقدر به پیراهن خود چاک نزن
صورت سوخته ات را به روی خاک نزن
دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی
شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو
برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی
کمی آرام برو کم شود این خون جگری
برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری
من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم
چقدر زود شد ایام وصالت سپری
آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین
آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین
موی من تار به تارش شده پیش تو سفید
مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین
نشستهاند دو عالیجناب در خیمه
دو هم مسیر دو تا هم رکاب در خیمه
بجز حسین که در خیمه دید زینب را
ندیده چشم کسی آفتاب در خیمه
بعد يك عمر كه با بودن تو سر كردم
حال بايد تک و تنها به حرم برگردم
من به لبخند سرِ صبح تو عادت دارم
پس نخور غصه شبيه تو رشادت دارم
بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن
تا نفس داری ز دشمن ها برائت پیشه کن
صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت
بعدِ سالارِ شهیدان تو ولایت پیشه کن
خوابِ سنگین دیده است دنیا..برایِ ما دو تا
لرزشی افتاده گویا در صدایِ ما دو تا
از زمانی که به دنیا آمدم عاشق شدم
آفریده شد جهان اصلاً برایِ ما دو تا
می روی آهسته تر..از چه شتابان می روی؟
گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان می روی
ُ
می روی آقا دلِ زینب به همراهِ شماست
وان یکادی خوانده ام حالا که میدان می روی