شعر ولادت اميرالمومنين (ع)

مولایِ متقین

نشانه ی ولایت از ریشه ی یقین است
این گفته ی خدا بر محمدِ امین است

پیمبرِ مُکرّم ، در حجهًُ الوداع گفت
منصوبِ این خلافت، امیرِمؤمنین است

ابو تراب

ای رمزِ به لفّافه‌ی  این الرجبیون
عاقل شدم آن روز که گشتم به تو مجنون
زان روز که گفتم ز تو ، هستم به تو مدیون
صد شکر نوشتند مرا از  علویّون

علی علی جانم

نشسته ام بنویسم برای سلطانم
به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم
نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم
نشسته ام بنویسم علی علی جانم

یا علی

هزار مرتبه شکرِ خدای حَیِّ وَدود
که از ازل دل من مبتلایِ حیدر بود

دلم خوش است که دیوانه علی هستم
به خلقتم نبود جز غلامی اش مقصود

علی جان

علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها
علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها

بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش
به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذر ها

لا فتی الّا علی

حرف میرانم در اینجا از مقام آفتاب
نه غلط گفتم فقط گویم ز نام آفتاب
خوش سعادت بردم از این شعر خام آفتاب
هر کسی آقاست قطعا شد غلام آفتاب
ای به قربان مقامات و مرام آفتاب

حضرت «مشکل گُشا» هر

ای حضرت «مشکل گُشا» هر جای دنیا با توام !
ای آفتاب «هَل اَتی» پنهان و پیدا با توام !

دلشادم از این زندگی ، مشتاق مرگ خویشتن
زیرا هم اینجا با توام ، زیرا هم آنجا با توام !

یا امیرالمومنین

تمام ذرات آفرینش به خط شده در مدار حیدر
که خلق کرده خدا فلک را به افتخار نگار حیدر

شکاف یعنی خدا خودش میزبان گهواره علی شد
همین یکی بس برای توصیف آن همه اعتبار حیدر

جانم علی

هر که شد در عمر خود یکبار مهمانِ علی(ع)
دل به دستش داد و شد همواره حیرانِ علی(ع)

عاشقش شد! خاطرش را خواست و بود از ازل
جان پیغمبر(ص) دمادم بسته بر جانِ علی

حب علی

ذکر زمین و زمن و ابر و باد
در شب و روز و سحر و بامداد
جان بر تو نیک بباید بداد
مثل تو امّی نتواند بزاد

علی ولی الله

بر ممات گرگ خویان شیر بیرون آمده
از نیامِ ذات حق شمشیر بیرون آمده

کعبه را خانه تکانی کرد دست کردگار
مژده بادا آیه تطهیر بیرون آمده

یا حیدر

آمدی ای که از قبل خلقت
روح عرفانی اعتکافی
شیر مادر حلالت که حتی
سینهء کعبه را می شکافی

دکمه بازگشت به بالا