شعر محرم و صفر

الا یا اهل العالم

مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی…

ای عزیز پیمبر (ص)

به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم
به پای نقطه، لغت ها، به پای جمله نشستم

قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم
کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم

واویلا

کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت

به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت

سالار زینب(س)

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت

به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت

جانم رقیه(س)

نیست به عالم مهی مثال رقیه
ماه بُوَد غرق در خیال رقیه

از سر شرمندگی خسوف پذیرفت
دید چو آن ماه بی زوال رقیه

رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل
تبرک میکند هر سفره را نان ابوفاضل

کسی که اربعین تا کربلا رفته است میداند
تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل

صَبرَاً عَلی قَضائِکَ

سرها به نیزه رفته و تن‌هاست بر زمین
داغی ندیده صفحه‌ی تاریخ این‌چنین

افتاده بود عرش خداوند روی خاک
وقتی «بلندمرتبه شاهی ز صدر زین…»

بانوی من

پیراهن سیاه بر این غم ادامه داد
در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد

پیراهن سیاه،سیاهِ سکینه شد
در فاطمیه هم به محرم ادامه داد

یا بنت الحسین(ع)

راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند

شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند

یا اهل بیت النبوه

لوح تقدیر تا قلم برداشت
از دل قصه ، فصل غم برداشت

خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد
نوح با نوحه ی تو هروله کرد

مایه ی آرامش ارباب

در فکر عمو بودی و بیتاب شدی
آیینه ی حق نمای مهتاب شدی
تسکین جهان نام حسین است ولی
تو مایه ی آرامش ارباب شدی

ستون عرش

ستون عرش به شوق تو استوار شده
و خاک زیر قدومت پر افتخار شده

غزل به پای تو احلی من العسل گشته
کلام، روی لبت صاحب اعتبار شده

دکمه بازگشت به بالا