شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)

آقای من

ریشه کرده مهرت از روز ازل در جان ما
هست ما از آن تو عشق تو هم از ان ما
کار و بار شاعران با لطف تو رونق گرفت
نام زیبای تو حسن مطلع دیوان ما

یا ولی الله

میخانه‌ای است در دلم از شور عسکری
لشکر به لشکر از پی انگور عسکری

مستان به کوچه‌کوچه‌ی تاریخ سرزدند
در پرده بود چهره‌ی مستور عسکری

جگر گوشه

به مثل زهر,درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین,تنها اجل دور و برم باشد

تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد

بیرق آل علی

یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم

سر به روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم

یاکریمِ سامرا

کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا
کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا
شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد
از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا

کمرت خم

پر پرواز گشودی و مهیا شده ای
زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟

کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای

روضه غربت

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم

ساعات آخر

دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست

قسمت نشد

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد

زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد

آقای من

بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟

خوب بودی، با بدی امّا جوابت داده‌اند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد

یا مظلوم

زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان

حضرت عشق

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

دکمه بازگشت به بالا