میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد
موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد
میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد
موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد
دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش
نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش
همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم
همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش
قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش
قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش
قسم به خاک..، به آن کوههای بی جنبش
قسم به شعلهی خورشید، وقت هر تابش
مینویسیم که دلدار بخواند ما را
کاشکی نامهرسانی برساند ما را
چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است
مینویسیم، قلم منتقم فریاد است
هرچه که داریم از اعتبار کریم است
شُکرِ خدا کارِ ما کنارِ کریم است
هرچه به ما میدهند از اول خلقت
محض گُلِ روی روزگارِ کریم است
غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند
دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست
یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست
آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست
در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست
آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست
آمدند از بهشت بدرقه اش
مادر آفتاب می آمد
مادر آفتاب مابینِ
هاله ای از حجاب می آمد
شب قدر است و شب بارش خیر و برکات
آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات
آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات
به قدم های پر از میمنت او صلوات
اول به محضرِ تو ، سلام عرض میکنم
از واژه های علمِ علی قرض میکنم
خود را گدای کوی شما فرض میکنم
آنگه ردیف و قافیه را نقض میکنم
سر کویت اگر قرار من است
خنده های تو نوبهار من است
به جنون آمده قلم امشب
کلمه..واژه در حصار من است
سایه ات هست تا به روی زمین
ای امید جهان چه بهتر از این
قدمِ تو محول الاحوال…
نفسِ تو نسیم فروردین