شعر مناجات با خدا

گریه برای حسین(ع)

نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست
بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست

مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار
کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست

حسین جان

اگر لب تشنه ی آب بقایی همره ما شو
دلت را کربلا ،کن دشت تربت شو، معلی شو

منیت حاصلش فقر است میخواهی غنی باشی
بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو

عبد ضعیف

عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد
جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد

بنده رسیده اما با کوله بار خالی
نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد

الهی العفو

هر لباس کهنه قبل از سال نو پشت در است
سائل این خانه اما کهنه کارش بهتر است

آی صاحبخانه پس کی نونوارم می کنی؟
پیش خوبانت اگر رسوا شوم درد سر است

یا مجیر

ما بر درت شدیم پناهنده یا مجیر
هستیم از حضور تو شرمنده یا مجیر

ما را مکن جواب تعٰالَیْت یا کریم
ما را ببخش مِهر فروزنده یا مجیر

خدای من

قلم به دست گرفتم خدا خدا بنویسم
به اعتراف نشستم که از خطا بنویسم

چگونه نام خودم را میان آن همه عاشق
که می‌زنند تو را نیمه شب صدا بنویسم

غرق پشیمانی

کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم

اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم

آغشته ی عصیان

از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده

مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده

رئوف و رحیمی

مگیر فرصت بارانی نگاهم را
مگر که پاک کنم نامه‌ی سیاهم را

جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست
ولی تو می‌خری آیینه‌وار آهم را

الهی لا تودّبنی

پر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم
چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم

طلای قلب من آخر بدل از آب در آمد
عوض شد عاقبت با هر گنه ، ذاتی که من دارم

خدای من

از در لطفت مرا جواب نکردی
شکر خدایا مرا خراب نکردی

از سر جهلم تو را مواخذه کردم
گرچه تو هرگز به من عتاب نکردی

الهی و ربی

حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است
او که هر جا که بر آن می نگری موجود است

گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما
بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است

دکمه بازگشت به بالا