شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

مادر باب الحوائج دارد از دریا گله

غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته

گریه ها از پای او را اینچنین انداخته

مادری کرده برای بچه های فاطمه

خویش را پای امیرالمومنین انداخته

چار فرزند او فدای پنج تن آورده است

سفره نذریست که ام البنین انداخته

 

مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا

گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته


مادر باب الحوائج دارد از دریا گله

چون که دریا روی او را بر زمین انداخته


عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد

لاله عباسی او را لاله چین انداخته


باورش هرگز نخواهدشد عمود بی حیا

پهلوان شهر را از روی زین انداخته


او شنیده زینبش افتاده روی خاک ها

یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته


شرمسارش بوده ساقی, چون که دیده خواهرش

پوشیه بر صورتش با آستین انداخته


محسن حنیفی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا