امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

ماندنی

وقتیعلی اکبر من نیست ماندنی

پیداستکه برادر من نیست ماندنی

بایدکه با حسین خداحافظی کنم

اینآینه برابر من نیست ماندنی

ازاین به بعد راهی گرماست صورتم

اینسایبان که بر سرمن نیست ماندنی

درپشت خیمه فکر نمی کردم عاقبت

ایندستباف مادر من نیست ماندنی

تابوسه بر گلوی تو دادم صدا زدی

خواهرببوس, حنجر من نیست ماندنی

انگشترتکه رفت خودم با خبر شدم

ازاین به بعد زیور من نیست ماندنی

جاقحط بود, شمر روی سینه ات نشست

اینکعبه ی مطهر من نیست ماندنی

 علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. صــیــد آماده،ولی بال وپَرش مال من اســـت

    حرمــله گفت گــلوی پســـرش مال من اسـت

    ازدحـــامی اســت به گــــودال ، اعــوذبــالله

    آن یکی نعره زده وگفت،سرش مال من است

    ســـاربان کرد کمین،نیمه شـــب تنهـــا شـــد

    گفت آن چرمیِ دور کمرش مــــال من اســـت

    سرصــدا اوج گرفت بین شـــلوغی،به جـــَدل

    گفت انگشــت هم انگـشترش مال من اســـت

    پیرمردی که جهیزیه دختر میداد

    کردخواهش،که جماعت سپرش مال من است

    مـَردک نیزه فــروش از سـرخوشحالی گــفت

    نیزه هــایی که بُوَد دوروبَرش مال من اســت

    پـــیرمــــردِ عُمَری گــفت : مـــدینـــه بــودم

    خــیمه آتــش زدن باخطـــرش مــال من است

    ((محسن داداشی-آبان91))

  2. به نام خداي مهربانترين آرزو

    با سلام به شما سروران و مهدي ياوران گرامي
    بدينوسيله به اطلاع کليه عزيزان وبلاگ نويس مي رساند که دور سوم از حلقه وصال از تاريخ 91/7/29 آغاز و تا پايان آبان ماه ، ثبت نام ادامه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا