شعر ولادت حضرت زهرا (س)

دختر آفتاب و همسر ماه

اینکه جاری شدست کوثر ماست  

سیبتنهایی پیمبر ماست

اینکه یکشب نشسته زیر کساء   

چادرشسایه سار محشر ماست

 آنقدرمهربان ودلسوز است      

همه جافکر روز آخر ماست

هرچهخواهم نگفته میداند

راستمیگفته اندمادر ماست

پدرووشوهر وپسرها نه

نوکرشهرکه هست سرور ماست

ردّ پایشهمیشه تازه و تر

به رویخاطرات دفتر ماست

میوه یشاخسارتوصیفش

هر زمانچیده ایم نوبر ماست

مزرعه سیبعطر یاس سپید

ابر بارانکه شور آور ماست

یادگار تبسمزهراست

یادگاری که روح پرور ماست

در هجوم هزار سنگبلا

گر چه از شیشه هست سنگر ماست

 

دختر آفتاب و همسرماه

حضرت فاطمه سلام الله

 

ای شب قدر حضرتمولا

قلم ما کجا و قدر شما

نام تو دسترس ترینساحل

روح تو بیکران ترین دریا

عرشیان را تو شهره برزهره

فرشیان راتو حضرت زهرا

گوشه چشمی به ما نماامشب

ای شفاعت کننده ی فردا

تو همان هدیه ای که برپدرت

داده یزدان به لیلةالاسراء

ای ستون چهاردهمعصوم

بی تو بی محورند آل کساء

من چگونه بگویمتانسان

یا چگونه بخوانمت حوراء

نام تو خلق کرده این گُلرا

عطر تو آفریده این دل را

روشنادیدنت نخواهد چشم

زین سببرو گرفتی از اعما*

ما مریدانراه مجنونیم

عاشقانقبیله لیلا

 

هدیه یروز مادرتمادر

صد و دهبار ذکر یا حیدر

 

با دلی کههمیشه عابر توست

دل ما صبحوشام  زائر توست

چه غمازدوری تو تا وقتی

که پرستویدل مهاجر توست

دل من ایندهاتی ساده

یکی ازمردم عشایر توست

رود چشمانجاریمدریا

هرطرفمیروم مسافر توست

نام تونان سفره عشق است

سفره ایکه همیشه شاکر توست

بر رویخشت خشت خلقت من

جایانگشتهای ماهر توست

تو نبودینبود خلقتهم

خلق هفتآسمان بخاطرتوست

منکهدرمانده ماندم ازفضلت

خوش بهحال کسی که شاعر توست

 

روز زنهدیه میدهدمولا

بر تو صدباغ یاس یا زهرا

 

بیقرارعلی  قرارعلی

هدیه یخاص کردگار علی

دختر رحمتخداوندی

مادریازده بهار علی

گر نبودینبود مهر و مهی

که بگردند درمدار علی

مثلخورشید سر زدی تا که

سررسد شامانتظار علی

قُوَت قلبحضرتمولا

رجز بینکارزار علی

نسل ساداتکز شما باشند

می درخشنددر تبارعلی

بهترینبانوان کنیزتواند

بانوی خوبوخانه دارعلی

با علیبودن افتخارتوست

با توبودن هم افتخار علی

باتونورانیست شبهایش

بی تو تاراست روزگار علی

به به ازاین یگانگی توحید

مرتضی یارتو , تو یارعلی

بی توهنگام حمله دشمن

کس نباشدبه خانه یار علی

 

بشکند دستآن ستمکاری

که گرفتاز علی چنین یاری

 مهدی میری

*(اعما:روشندل,نابینا)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا