شعر مدح و مناجات

خواهرِ خورشید

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

اینجا کرامتخانه ی زهـراست

از سینه ام بعد از تو,غم بیرون نمی آید
بعد از تو غم از سینه ام بیرون نمی آید

تا شاهدت باشد, شهیــده رفتی از دنـیا
از پیکـرت تا حـشر , سَم بیرون نمی آید

پناه گاهِ یتیمان

گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را
که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را

بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما
به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را

نامه ای از غربت ایران

مِنّی اِلَیْکِ … نامه ای از غربت ایران
درسینه دارم حرف هایی با تو خواهر جان

ای باطنت با ظاهرت یکدست آئینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه

علی ممسوس فی ذات الله

تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب

انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب

آمدی قم بانو

مست صحن تو یقین می شکند خم را هم
خوب می دانم اگر بی تو شوم گمراهم

عالم از نور شما روشن و ما مدیونیم
به کرم خانه ی تو روشنی قم را هم

بانوی مهربان

این شهرِ بسته بی گمان خالی ز روزن نیست
نه! این کویرِ تَف زده بی باغ و گلشن نیست

از شاعری بویی نبرده آن که می گوید
یا حضرت معصومه گفتن شعر گفتن نیست

ورودیه حضرت معصومه س به قم

دارد مسیح ما میاید دیگر از راه
پس خیر میبیند گدا سرتاسر ار راه
ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه
دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه

دم “حیدر”

به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد
همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد

نه تنها من سرآغاز امورم “یاعلی” گفتم
خدا هم “یاعلی” گفت و شروع امر خلقت کرد

یا صاحب الزمان عج

چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست

سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست

ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند

غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست

دلاور

احمد(ص) تو را همیشه به عنوان یار خواند
پیوسته از فضائل تو آشکار خواند

پیغمبری که جایگهش صدر جنة است
با خویشتن محب تو را همجوار خواند

طلب مدد از او کن

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی

طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی

چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن

به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی

دکمه بازگشت به بالا