شعر تخريب بقيع

سیل اشک

 

آتش بزن ای غم تمام پیکرم را

 لبریز کن ازخون دل چشم ترم را

 ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید

 تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را

 خانه خرابم کرد سیل اشک ,وقتی

 کردم نظاره تربت پیغمبرم را

 بگذار تا از غربت زهرا بکوبم

 برپنجره های بقیع او سرم را

 ای کاش چون پروانه ای درماتم او

 آتش بسوزاند همه بال وپرم را

 اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه

 این غم شراره زد دل غم پرورم را

 هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه

 من درکجا جویم مزار مادرم را

 آتش مزن بردفتر شعر «وفائی»

 ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را

سید هاشم وفائی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا