شعر تخريب بقيع

بیت الحسن

ناجوانمرداناز اینجا صحن را برداشتند

کاش میگفتند گنبد را چرا برداشتند

زائریآمدکنار قبر آقایش نشست

با کتکاو را ز قبر مجتبی برداشتند

خاک اینجابرتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجاراهمه بهر شفابرداشتند

تا که خاککربلا هم مادری باشد کمی…

ازهمینهارابرای کربلا برداشتند

خواستند آثار جرمشهر مخفی ترشود

از میاننقشه اسم کوچه را برداشتند

آنقدر با گریهمردی بر رخ خود لطمه زد

تا که ازقبر امام شیعه پا برداشتند

یک مفاتیحالجنان آورده بودیم,از چه رو

دو نگهبانآمدند از پیش ما برداشتند!

 

خاکاینجا بوی سیلی مکرر می دهد

بویگریه های دختر بهر مادر می دهد

 

آخرش اینخاک ایوانش طلایی می شود

گنبد و گلدستههای با صفایی می شود

این حرمبا چار گنبد می شود بیت الحسن

هر کسیاینجاب یاید مجتبایی می شود

پنجرهفولاد اینجا چه قیامت می کند!

واقعاَاینجاعجب دارالشفایی می شود

نقشه اینصحن راباید که اززهرا گرفت

نقشهرامادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادقضریح باقر و صحن حسن

پرچمسجاد,دارد دل هوایی می شود!

حتم دارمساخت و ساز حرمهای بقیع

از همانلحظه که آقا تو میایی می شود

می رسدروزی که بادستان پرمهر شما

از رواقوصحن اینجا رونمایی می شود

 

آخرشمن مطمئنم این گره وا می شود

اینحرم زیباترین تصویر دنیا می شود

 

هر چهخواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد

هرچه گشتمقبر زهرا مادرم پیدا نشد

راه مارابسته بودند هرچه من می خواستم…

تارومدرپیش قبر مادر سقا نشد

سربهدیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی

هیچ یکازروضه هایم روضه زهرا نشد

“کوچهای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست”

بعداز آنسیلی دگر چشمان زهرا وانشد

ازهمان شبکه علی تابوت رابرشانه برد

زائر زهراشدن جزنیمه شبهانشد

بعد زهرامرتضی ماندوغم زخم زبان

هیچ کس جزدرد پهلو همدم مولا نشد

زینبش میگفت من دیدم میان شعله ها

مادرمافتاد پشت در و دیگر پا نشد

———————————-

سالها رفتو غروبی خیمه ها آتش گرفت

هیچ جاییمثل دشت کربلا غوغا نشد

هیچ جایی خواهریداغی به این سختی ندید

هیچ جایی برسر پیراهنی دعوا نشد

مهدی نظری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا