شعر ولادت حضرت معصومه (س)
چشمِ سائل دوباره راه اُفتاد
وَ نـگاهـم به بارگـاه اُفـتاد
هر کجا گفتم از شما بی بی
قـلم اِنـگار دست شاه اُفتاد
شعرِ شاهانه می رسداز طوس
عصمـت آمد…تبِ گناه اُفتاد
تا برادر گـرفت خـواهـر را…
عکسِ خورشید رویِ ماه اُفتاد
عجب آئینه ای؟عجب عکسی؟
عـرش دیـد وُ به فـکرِ آه اُفتاد
آتش از جنـسِ چاهِ حـیدر بود
رویِ لبـهـایِ عـرش کـوثـر بود
دختـری دید وُ یاد مـادر کرد
کـوثری نذرِ عشقِ حیـدر کرد
سفره یِ خالی اَش پُر از نان شد
هر که یک لحظه درحَرم سَر کرد
پدرت نازِ تو خریـد وُ کـشید
خـرجِ تو جمـله یِ پیمـبر کرد
دامـَنَـت را خـدایِ عَـزَّوَجـَل
مثـلِ یاسِ عـلی مـطهـر کرد
قلبِ تو ظرفِ عشقِ فاطمه بود
پس حـرم را حـریمِ کوثر کرد
قـمِ تو افتـخارِ کشـورِ ماست
حـرمِ تو حـریـمِ مـادرِ ماست
هر زمـان حـس کنم تـلاطُم را
بـشنـوم حـرفـهـایِ مـردم را
رَحـم حق را بخواهم از رحمان
نَـه نـگـاهِ پـُر از تـرحـُّم را
آن زمانی که در هـجومِ بلا
دو لبـم گـُم کنـد تَبَـسّم را
بـه هـوایِ نـوازش مـادر
می کنـم عزمِ دیدنِ قم را
دستِ مردم ندیده اَم خوردم
پایِ این سفره نانِ گندم را
نان خورِ سفره یِ شما هستم
زائـرِ مشـهـد الـرِّضـا هستم
آمــدم شـاه را طـواف کـنم
گوشه یِ صحن اعتکاف کنم
بارگـاهِ تو آسـتـانِ خـداست
در حـرم بایـد اعـتـراف کنم
رویِ زانـویـم آمــدم بانـو
تا غـرور وُ ریـا غـَلاف کنم
قطره بودم نجس شدم دریا…..
بَغَلم زَد که سینه صاف کنم
با دعایِ تو می شود عـرفه
صحنِ ارباب را طواف کنم
بـی قـرارِ زیـارتـم بی بی
العجل اوجِ حاجتم بی بی
حسین ایمانی