شعر شهادت حضرت مسلم (ع)
کوفه میا …
دردی به دل دارم ولی درد آشنا نیست
حرف وفاداری است امّا باوفا نیست
در کوچه ها ﭘﯿﭽﯿﺪه رنگ و بوی غربت
جز طوعه در این شهر با من هم نوا نیست
همچون علی من نیزدر کوفه غریبم
در قلب من جز مهر و عشق مرتضی نیست
ارزان ترین کالاشده شمشیر و نیزه
انگار کوفه جز به قتل تو رضا نیست
بر روی دیوار غریبی سر نهادم
زیرا همه بیگانه اند و آشنا نیست
با نائب تو این چنین کردند , مولا
کوفه میا, کارش بجزظلم وجفا نیست
دیروز این مردم همه تکبیر گویان
امروز حتی یک نفر هم هم صدا نیست
اول فداییِّ تو در کرب و بلایم
هر چند قربانگاه من در کربلا نیست
تا میتوانی با خودت معجر بیاور
اینجا جوانمردی, مسلمانی,حیا نیست
از بام هاشان برسَرَم آتش نشاندند
با خواهرت بر گو امان در کوچه ها نیست
حمید رمی