شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)شعر محرم و صفر

آئینه یِ رسول الله

 

باید از عشق یار دَم بزنی
پیش بابا کمی قـدم بزنی

فـکر من را نکن برو بابا
با اذانی به وقت کرب و بلا

شبه پیغمبرِ حرم برخیز
اسداللهِ لشـکـرم برخیز

وَحـدهُ لا اله الا الله
برو آئینه یِ رسول الله

علی اکبر که رفت غوغا کرد
کـربلا جـان تازه پـیدا کرد

رقص شمشیر او اباالفضلی
لـحن تکبیر او اباالفضلی

کربلا حیدر و پیمبر دید
معـرکه زیر پای او لرزید

لشکری کرده از هراسش غَش
شک ندارم بهانه بود عـطش

نوه یِ ارشـد ولی الله
بوسه می زد به دست ثارالله

آب …بابا…علی…علی یارت
می روم من خـدا نگهدارت

لشکر از چند سو هجوم آورد
با خودش حَربه های شوم آورد

نیزه و تیغ و تیر و گـُرز و سنگ
حلقه یِ دشمنان حـیدر… تنگ

خون او روی چشم اسب چکید
اسب پیچاره راه را که ندید …

اشتباهی به سمت لشکر رفت
وای بر من که حوصله سر رفت

فرق سر که شکست یاحیدر
کار سـر نیزه… کار میـخِ در

سینه اش مثل سینه یِ زهرا
رفت مَرکب به خیمه یِ زنها

قیچی آمد به جانِ تن افتاد
لقمه لقمه…زمین…بدن افتاد

کربلا خون به قلب بابا کرد
پیکرش را که اِرباً اربا کرد…

به زمین خوردن پدر خندید
شاه تن را روی حصیری چید

وحـده لا اله الا الله
آمد آئینه یِ رسول الله

بر روی شانه یِ جوانان بود
ندبه خوان سرور شهیدان بود

حسین ایمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا