شعر شهادت حضرت عباس (ع)
ای بزرگ خاندان آبها
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
در مقام شامخ سقائیات
بند می آید زبان آبها
از فراز ماذن چشمان تو
تا خدا آمد اذان آبها
با تماشای لب دریائیات
آب افتاده دهان آبها
مثل دریایی ولیکن می دهی
مشک خشکی را نشان آبها
بر ضریح دست تو پیچیده اند
التماس گیسوان آبها
می رسید از دور بر اهل حرم
جمله سقا بمانِ آبها
زیر بار تیر های مشک تو
خورد گردید استخوان آبها
مشک و ختم فاتحه هرگز نبود
این تصور در گمان آبها
بعد لب های تبسم ریز تو
گریه افتاده به جان آبها
از وداع تو حکایت می کند
دست های پر تکانِ آبها
گریه ی امروز مال چشم تو
گریهی فردا از آنِ آبها
راستی بی تو چه رنگی می شود
شعرهای شاعران آبها
علی اکبر لطیفیان