شعر شهادت حضرت رقيه (س)
بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش
بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش
بیا و جان به تنم ده,, دم دوباره ی من باش
چه داشت خانه ی خولی که این خرابه ندارد
در این سیاهی مطلق دمی ستاره ی من باش
گرفت زینت من را شبی دو پنجه ی ملعون
دلم شکسته به فکر دو گوشواره ی من باش
بیا بگو که زمانی حریر بر تن ما بود
بیا به فکر رفوی لباس پاره ی من باش
نبوده ای که چه شبها بلند گفته ام از دل
آهای مرگکجایی بیا و چاره ی من باش
بلند مرتبه بابا نمی رسد به تو دستم
فقط یک امشب را هم قد و قواره ی من باش
حسن واعظی