سخن هرگز نمیماند درون یک دهان پنهان
کدامین تیر میگردد به پهنای کمان پنهان
ز رد پای ناموزن مستان در خراباتم
نماند از راه زن بر خاک رد کاروان پنهان
نهان از چشم شوم شیخ در میخانه افتادم
چو دزدی که شود از دیدگاه پاسبان پنهان
ز ترس دیدن روز مبادا جام میدزدم
گدا دارد همیشه در عبا یک لقمه نان پنهان
خساست بس کن ای باده ز خم بر لب ببار اکنون
که باران از سخی بودن نشد در ناودان پنهان
چو گفتم خم؛ غدیر خم به یادم آمد و دیدم
چه روزی را نهاده در خود ایام جهان پنهان
بنازم کسره ی ملکیت خم در؛غدیر خم
چه حکمت هاست یا رب در میان واژگان پنهان
ز خم میجوشد و مینوشم از دستان پیغمبر
شرابی که خدا کرده است از پیغمبران پنهان
به صید دست حیدر دست احمد رفت چون شاهین
پر سیمرغ کی گردد ز چشم آسمان پنهان
دلا تیر غم حیدر به شوق تو روان گردید
چه زشت است اینکه گردد میزبان از میهمان پنهان
به هر نخلی که میکارد هزاران دار میروید
نشد خرمافروش آنکه شد از این امتحان پنهان
دهان ذوالفقارش باز اما باز خاموش است
که مردان عمل کردند با دندان زبان پنهان
غرض از حیدر و زهرا کنار هم همین باشد
خدا با این طریقت رخ عیان کرده ست و جان پنهان…….
چهل گلچین هجوم آورد با اهداف خون خواری
ولی غافل که گل خوابیده جای باغبان پنهان
از این خانه نشینی علت استحکام اسلام است
به زیر پوست میگردد همیشه استخوان پنهان
خدا فضل تو را پنهان به آیاتش نمود اما
شود پیدا هر آن چیزی که میگردد عیان.پنهان
کتاب الله ناطق؛شعر تو تا آمد؛ از شرمش
ز دفتر گشت شعر خوب یار مهربان پنهان
من و زلف علی و کوه هجران و سر تیشه
حکایتهای شیرینی ست در این داستان پنهان
پشیمان از طلب هرگز نگردم نزد مولایم
چه دریایی کند گنج خود از جویندگان پنهان
(غریب) از بیم بر پا گشتن فتنه چنین میگفت
چو قبر فاطمه ای شأن مولایم بمان پنهان
در ایوان طلا نام حسین آوردم و دیدم
که جان از آستین برخاست شد در آستان پنهان
محسن قاسمی غریب