شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)

خاکِ پای فرزندش

عاشق و مبتلای عسکری ام
نوکر و جانفدای عسکری ام

در هوایش نفس نفس زده ام
از ازل در هوای عسکری ام

من کی ام؟ خاکِ پای فرزندش
همچنین خاکِ پای عسکری ام

نام او همچو مجتبی، حسن است
مستِ نامِ رسای عسکری ام

با نگاهش خدا شناس شدم
که مطیع خدای عسکری ام

صوت قرآن او زِ بس زیباست
بی قرارِ صدای عسکری ام

عده ای یا حسن حسن گفتند
من مریدِ نوای عسکری ام

بین جمع چهارده معصوم
حال تحت لوای عسکری ام

خواب و رؤیای هر شبم باشد
زائرِ سامرای عسکری ام

پسر فاطمه است این آقا
شکرلِله گدای عسکری ام

شالِ مشکی به گردنم دارم
آشنای عزای عسکری ام

شامل هر دعای مهدی ام
تا که گریان برای عسکری ام

همچو مهدی دوباره گریانِ
غربت و ناله های عسکری ام

بینِ حجره صدا زده مهدی..
که سرآسیمه آمده مهدی..

بینِ حجره چِقَدر نالان است
مهدی او حزین و گریان است

می چکد از دو چشم او باران
ای خدا، این چه وقت باران است

روز وصلش فرا رسیده یا..
..عسکری را چو عید قربان است

حالِ آقا چه مُنقلب گشته..
زهرِ قاتل چو تیغ برّان است

جگرش سوخت چون عموش حسن
ارث او سوزش دل و جان است

دل او سوخت از غم مادر
چون حسن مادریِ دوران است

جان او بر لب آمد از غم یاس
یاس پرپر که بر لبش جان است

با لب تشنه الوداع می گفت
این چه رسم وداع یاران است

طفل او ساقی اش شده حالا
لیک دست و تنش چه لرزان است

این دم آخری نفس نفس اش
نذرِ ناله به ذبحِ عطشان است

مهدی اش روضه خوان و او گریان،
بر شَهی که قتیل العریان است

گفت مهدی، حسین تنها بود..
قطعه قطعه میانِ صحرا بود..

سرِ شَه را به نیزه ها زده اند
تنِ شَه را چِقَدر پا زده اند

اول او را به گودی آوردند
دوم او را به هر کجا زده اند

مثل زهرا که بی هوا زدنَش
پسرش را چه بی هوا زده اند

پیش چشمان تار خواهرِ او..
عده ای زخمِ ناروا زده اند

عده ای نیزه، عده ای شمشیر
پیرِمردان که با عصا زده اند

عده ای هم که سنگ بَر رویَش..
..نیّتِ قُربِ بر خدا زده اند

عده ای نعلِ تازه بر مرکب
بعد هم بر تنِ رها زده اند

قطعه قطعه شده تَنِ پاکش
بدنَش را جدا جدا زده اند

هیچ کس یار او نَشد گودال
اهلِ کوفه دوباره جا زده اند

بعدِ او نوبت حرم شده است
شعله بر خیمه از جفا زده اند

وحشیانه به خیمه ها رفتند
تازیانه به اولیا زده اند

چشم عباس را که دیدند دور
سیلی بر زینبش چرا زده اند؟

زینب و طعنه و جسارت وای..
ناموسِ حیدر و اسارت وای..

مجتبی دسترنج

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا