دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست
برگشتم ازسفر؛سفر رنج و داغ و درد
پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد
برگشته ام که گریه و زاری کنم حسین
اشکی به روی قبر تو جاری کنم حسین
شکرخدا که زنده رسیدم ازاین سفر
با این که خیر ندیدم از این سفر
جای هزار ضربه شلاق را ببین
بر چهره ام نشانی صد داغ را ببین
هرچند سرشکسته ولی سر شکسته نه
هرچند دل شکسته ولی پر شکسته نه
سوغاتم از سفر شده پیراهنت حسین
آتش گرفته سینه ام از رفتنت حسین
برگشته ام ولی نه من آن خواهرتوام
آئینه ای تمام قد از مادر توام
هر چند برده اند مرا مجلس حرام
تا با خیال خویش بگیرند انتقام
هرجاکه شدبرای غمت خطبه خوانده ام
ابن زیاد را سر جایش نشانده ام
درشام وکوفه در پی تو دربدر شدم
با خنده های قاتل تو همسفر شدم
هرکس که بودزخم سرت رانشان گرفت
میزد تو را و از من دلخسته جان گرفت
شاعر : محمد حسن بیات لو