شعر شهادت حضرت رقيه (س)
دل من بابایی چش براهته عمه میگه که خدا پناهته
دل من بابایی چش براهته
عمه میگه که خدا پناهته
بابا جون تنگه دلم زودی بیا
آرزوم دیدن روی ماهته
تو بیا که این دلم پریشونه
قد من خمیده مثله کمونه
صورتم کبوده و نیلی شده
همه میگن مثه زهرا میمونه
چشم من دیگه ببین سو نداره
لباس پاره که رفو نداره
همه خشکلیه دختر موهاشه
سوخته موی دخترت مو نداره
عمه خیلی زحمت منو کشید
اینقده که موی اون شده سپید
بخدا خیلی خجالت میکشم
هر دفه منو زدن عمه رسید
نمیخوام دوباره در به در بشم
توی خیمه هایه سوخته پر بشم
طاقت این همه درد وندارم
من میخوام که راهی سفر بشم
رختای منو دیگه سوا کنید
قبر کوچیکی رو دست و پا کنید
همگی رقیه رو حلال کنید
تا میتونید برا من دعا کنید
جواد قدوسی
با سلام : عالی استفاده کردم