شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)
ذوالفقاری که حق به لب دارد
ذوالفقاری که حق به لب دارد
روح از مشرکان طلب دارد
ذوالفقاری که برق تا میزد
لشکری صف نبسته جا میزد
شکل لا بود و از فنا میگفت
با علی بود و از خدا میگفت
تا که در دستهای حیدر بود
صحنهی رزم, روز محشر بود
تیغ در پنجههای حیدر گشت
یک نفر آمد و دو تا برگشت
تیغش از بس سبک رها شده بود
تن دوان بود و سر جدا شده بود
تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟
در هوا گیج مانده سر که چه شد؟
تا علی عزم سر زدن کرده
ملک الموت هم کم آورده
ضربدر بین ضربهها میزد
اینچنین سر دو تا دو تا میزد
با هم افتد دو سر, نگو لاف است!
کمترش پیش حیدر اسراف است
شیر مست است و تیغ در دستش
جام در دست و عشق سر مستش
شور مولاست این ولی از توست
فاطمه! مستی علی از توست
: شاعرقاسم صرافان