شعر گودال قتلگاه
زیر لگدهای عدو
مثلقالی شده ای زیر لگدهای عدو
به رویگردن تو بود چرا پای عدو
هی لگدمی زد و یاد لگدی افتادم
ناگهانیاد لگدهای بدی افتادم
دل منرفت به سوی حرم ثارالله
هر کهدارد هوس کرببلا بسم الله :
گودیقتلگه و گردن ارباب دو نیم
نصف آنروی تن و نصف دگر روی سر است
نکنمگریه اخا این بدنت گشته خم و
رویگلبرگ سرت بلبل بی بال و پر است
تونپرس ای دل من از چه شدم دیوانه
خواهرتاز غم تو زار شده در به در است
زیر سماز تو گلابی بگرفت و بو کرد
هر چهدر چنته ی خود داشت برایت رو کرد
خون تواز رگ تو می جهد و می گریم
گرگمستی ز سر نفس سرت را بو کرد
گفت یکنیزه بیارید چه رأسی دارد!
گرگشامی ز تو ای یار چه ترسی دارد؟
نیزهرا در سرتو کرد فرو محکمتر
و برایسر تو گرگ چه حرصی دارد!
جعفر ابوالفتحی