شعر شهادت امام باقر (ع)
سلطان علی بن محمد باقر علیه السلام
شب تا سحر به شو ق حرم خون گریستم
آیا دوباره زائر کوی تو می شوم
سلطان علی , دلم به هوای تو زنده است
آیا گدای دربِ سرای تو میشوم
امشب به انتظار قدوم مبارکت
فرش پر از بنفشه و گل پهن کرده ام
آیا کنار مرقد پاکّ تو نازنین
جارو کِش حریم ّ وفای تو میشوم
آقا, تمام دلخوشیم این بُوَد که باز
با چشم خیس وارد صحنت شوم به شوق
چشمان خویش رو به سوی آستان کنم
در قلب پر محبت تو میهمان شوم
امشب غبار سینه ی خود را به اشک چشم
با این امید پاک نمودم که گوئی ام
روزی خور حرم ز سخای تو می شوم
سلطان علی ,به گوشه ی چشمی نظر نما
کاین بینوا خیره به دست تو مانده است
تا نامه ی غلامی او مهر می زنی
با عشق از زمین زمان سیر می شود
گر از در ِسرای خود او را برانی اش
در حسرت زیارت تو پیر می شود
آقا ,دو دست پر گنهم را بگیر زود
تعجیل کن به جان خودم دیر می شود
رحیمی ماهدشتی