شعر فاطمیه
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو, به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجادهاش روحالقدس ایجاد شد
او که جای خود, گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
روضهی رضوان, رضای حضرت صدیقه است
از گل سرخ لباس او, فدک آباد شد
معنی نازک برای روضهاش آوردهام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد
با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزیرسان خانهی صیاد شد
این در آتش گرفته نیز حاجت میدهد
این در آتش گرفته, پنجره فولاد شد
روضهی مظلومه, بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
بعد پیغمبر اگرچه با تبسم قهر بود
لحظهای با دیدن تابوت, زهرا شاد شد
طعنهها, او را عروس خانهی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگها داماد شد
اشکهایش گاه میگوید حسن, گاهی حسین
گریههای آخرش موقوفه اولاد شد
مریم آمد تا شریک گریه ی کوثر شود
روضه او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد
محسن حنیفی