شعر شهادت امام كاظم (ع)

شلاق و لگدها

می سوزد از این حال و روزت آسمان ها
از روضه هایت بند می آید زبان ها
نامش محل استجابت هست آقا
جایی که می خوانند از تو روضه خوان ها

بین غل و زنجیر بودن نیست حق ه
دستی که شد مشکل گشای ناتوان ها
شد حال و روزت مجتبایی در سیه چال
ای موسفید حرف های بد دهان ها
آقا در آورده است اشک دشمنت را
این پیکری که شد به رنگ ارغوان ها
سیلی , غل و زنجیر , شلاق و لگدها
هر یک گذارد روی جسم تو نشان ها
آورد دشمن پیش تو بدکاره ای را
از این جسارت لرزه افتاده به جان ها
حالا رسیده نوبت قامت خمیدن
زنده شده داغ تمام قد کمان ها
قاری قرآن می شوی بین سیه چال
اما نمی بوسد لبت را خیزران ها
تو رفتی و اما نبود الحمدلله
دور و بر ناموس تو شمر و سنان ها
انگشترت شکر خدا سهم رضا شد
آه از حسین و کربلا و ساربان ها
……..
رحمی به جسم بی سر او هم نکردند
پیراهن غارت شده برده امان ها
لعنت به این حرص و طمع , لعنت به کوفه
از پیکر بی جان او خوردند نان ها
گودال خالی شد ولی در خیمه غوغاست
فریاد طفلان می رود تا آسمان ها
پیش دو چشم فاطمه در بین گودال
ده مرکب افتاده به جان استخوان ها

محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا