عشق خلاصهست در خصال محمد
عقل نخی کهنه از عقال محمد
جلوهی حق روی بیمثال محمد
«ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد»
در عمل و گفتهاش مغایرتی نیست
مثل مقامش مقام و مرتبتی نیست
بهتر از اوصاف پاک او صفتی نیست
«قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد»
صاحب عصمت، نبوت است و امامت
هرکه گرفتار شد به آن قد و قامت
تا به سعادت رسد سرش به سلامت
«وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد»
کلک حقیقت به مدح اوست نویسا
مادح او دیر و معبد است و کلیسا
بعد خدا اوست مونِساً وَ اَنیسا
«آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد»
هیچ رسولی به استقامت او نیست
رحمت عالم نمی ز رحمت او نیست
ظرف جهان فرصت کرامت او نیست
«عرصهی گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد»
گرچه جهان است مست جنت فردوس
از همه عالم گسسته جنت فردوس
منتظر او نشسته جنت فردوس
«وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد»
بر رخ او دیدهی جهان که بیفتد
نام بلندش سر زبان که بیفتد
عالم و آدم کلاهشان که بیفتد
«همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد»
روز قیامت که هایوهوی بخوابد
غیر دو چشمش کسی شفیع نیابد
هر که محب است زودتر بشتابد
«شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد»
خنده کند کائنات مست و خرابند
اخم کند مستحق خشم و عذابند
خلق چنین دلبری چگونه بیابند؟
«شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد»
واژه کجا میرسد به وصف محالش؟
شعر کجا و مناقب متعالش؟
برکه کجا و شکوه ماه زلالش؟
«چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد»
شاعر! اگر قدردان طبع روانی
دم بزن از عشق او هرآنچه توانی
جز به کرامات او قلم ندوانی
«سعدی! اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد»
علی سلیمیان