شعر وفات حضرت ام كلثوم (س)

غربت ام کلثوم

از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است
ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است

غمش آنقدر بزرگ است که هر روضه ی آن
مثنوی گر بشود دفتر هفتاد من است

شیر دل می شود آن مرد که فرزند علی است
دختر فاطمه هر کس بشود شیر زن است

زینب دیگری از کرببلا رفت به شام
دختر دیگر زهراست که دور از وطن است

کربلا دید زنی را که قد افراشت و شد
مرثیه خوان حسینی که بدون کفن است

خیمه می سوزد و زن حال عجیبی دارد
شاهد آتش در باخبر از سوختن است

شام بازار بدی دارد و گرز سخنش
هرکجا حرف کنیز آمده دندان شکن است

روضه خوان همه ی مرثیه ها شد مثلاً
روضه ی چوب میان آمده ، حرف از دهن است

محسن ناصحی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا