قلم در دست من دریای دردم
قلم در دست من دریای دردم
دوات آماده اما سرده سردم
نگاهی کن بر این چشمان خیسم
توکلت علی الله مینویسم
به نام خالق زیبای عالم
به نام صاحب حوا و آدم
کمی حرف دل و بس ناله دارم
بیا یاابن الحسن(ع) امشب کنارم
کدامین درد را اول بگویم؟
که از ظرف غمم یک را بشویم؟
غریبی واژه ی دردی نهفتست
که از قلب جهانم غم شکفتست
کجایی آشنای درد غربت؟
جدایی گریه زاری باز غیبت
کجایی حسرت شب های تارم
رفیقی بهتر از تو من ندارم
دلم میگیرد اینجا پس کجایی؟
نمی آید چرا از تو صدایی؟
نمیدانم توهم دربند دردی؟
هنوز هم در پی مرد نبردی؟
نگرد آقا دگر مردانگی نیست
غرور و غیرت و حجب و حیا چیست؟
به ظاهر نوکر کوی تو هستیم
به ظاهر منتظر پایت نشستیم
کجایی معنی غربت کجایی؟
نداری سی صدو اندی فدایی؟
همه درگیر دنیای خود هستند
دوباره عهد خود باتو شکستند
دلم پر بود ازین نامردمی ها
به تو گفتم من این حرف دلم را
بیا پایان بده بر این شب تار
خدا یارو نگهدار تو دلدار
اللهم عجل ولیک الفرج بحق اولیا مخدره
حسین خیریان